بسیاری از افراد بر این باورند که اگر برای من اتفاق بدی افتاده است، جامعه، دیگران، شرایط محیطی و به طور کل همه چیز و همه کس موثر است به جزء خودم. از سوی دیگر اگر من موفقیت و دستاوردهای مثبتی داشته ام، این از هوش و استعداد، نبوغ و توانایی های خود من است. به این موضوع در روان شناسی علمی خطای بنیادین اسناد می گوییم. این که ما، اثر خودمان را در مشکلاتی که برای ما ایجاد شده است، نادیده بگیریم، طبیعی است که احساسی جز خشم نخواهیم داشت.
از طرف دیگر گروه دیگری وجود دارند که بر این باورند، من تنها عامل موثر در زندگی خودم هستم. در واقع این افراد نقش دیگرعوامل را در بروز اتفاقات به کلی منکر می شوند. اگر بد بخت هستم، تنها من مقصر، مسبب و موثر در این ناکامی ها هستم. اما این اسناد هم نادرست است.
کدام دیدگاه درست است؟
هیچ کدام از این دو گروه راه را به درستی نرفته اند. گروه اول اثر خود را یکسره در ناکامی های خود نادیده می گیرند و گروه دوم تنها خود را مقصر می دانند و به خودسرزنشی روی می آورند و به جای خشم از دیگران، خشم را به سمت خود تغییر جهت می دهند. خود را سرزنش می کنند و در نهایت شرایط را برای افسردگی خود مهیا می کنند.
گروه اول احساس محق بودن بیشتری دارند. چون در ظاهر بر این باورند که من خوب هستم ولی دیگر افراد و رابطه با دیگران بد است. البته باید این نکته را پیشاپیش اشاره کرد که، اغلب وقتی با دید عمیق تر و تحولی به موضوع بنگریم خواهیم دید که، در میان مدت این نگاه منجر به این خواهد شد که من بدم، دیگری بد است و رابطه بد است. گروه دوم بیشتر به دیگران باج می دهند تا بتوانند رابطه خود با دیگران را حفظ کنند. چون گمان می کنند من بد هستم و دیگران خوب.
اما این دو نگاه به یک مقصد خواهند رسید. راه گروه اول اغلب به سویی خواهد رفت که، احساس تنهایی نتیجه نهایی آن است. گروه دوم هم اغلب احساس تنهایی هیجانی-عاطفی می کنند، زیرا رابطه را موضوعی می بینند که، برای نگاه داشتن دیگران در آن باید مدام باج داد و برای دیگران ایثارگری کرد.
اما واقعیت چیست، چه عاملی در رسیدن زندگی ما به اینجا موثر است؟
و ما باید دلیل آن را چه بدانیم؟
باید بدانیم که ما مهمترین متغیر اثرگذار در زندگی خودمان هستیم، اما به هیچ وجه تنها متغیر موثر نیستیم. این که مرجع و اسناد موفقیت ها و شکست هایمان را چه چیز بدانیم، بخش بزرگی از این است که ما چه احساسی خواهیم داشت.
درست است که متغیر های دیگری هم در زندگی ما موثر است، اما مگر ما جز فرصت تغییر در احساسات، افکار و رفتار خودمان متغیر دیگری را می توانیم تغییر دهیم؟
حتی تغییر در دیگران مگر جز با تغییر در عملکرد خودمان ممکن است؟!
پس بهتر است به جای خطا در اِسناد ها یعنی عوامل و دلایلی که از دیدگاه ما، سبب موفقیت ها و شکست هایمان می شوند بر اساس واقعیت پیش برویم.
بسیاری اوقات ما در موفقیت های خود و دیگران موثریم و گاهی اثر ما در شرایط پیش آمده، بسیار ناچیز و کم است.
تنها راه مراقبت و محافظت از خودمان در مقابل هیجانات ناخوشایندی مانند: اضطراب و نگرانی، خشم و عصبانیت، افسردگی و غم واقع نگری است.
واقع نگری چیست؟
یعنی تطابق ذهنمان با واقعیت های بیرونی. یعنی شناخت ما از دنیای بیرونی باید بر اساس فکت ها و اصل های منطقی باشد.
در اسناد ها و دلایل و عوامل شرایط زندگی هم به همین منوال است.
آیا دیدگاه من واقع گرایانه است؟
اما سوال بسیار مهم این است که، از کجا باید دریابیم دیدگاه مان واقع بینانه است یا خیر؟!
بسیار ساده است. اگر پیش بینی های ما در مورد عالم و عالمیان دقیق و درست از آب در آید، ذهن ما واقع گرایانه عمل کرده و اگر پیش بینی های ما مدام اشتباه باشد و باعث شگفتی دائمی خود شویم، روشن است که ذهن ما بر اساس منطق و واقع گرایانه عمل نخواهد کرد.
با این توضیحات تعجب برانگیز نخواهد بود که، یکی از اهداف درمان های روان شناختی، دستیابی به ذهنی واقعگرا، منطقی و با اصول ریاضی باشد.
برای دانستن اطلاعات بیشتر در این باره می توانید در کارگاه های مرکز، شرکت کنید و یا از بخش رزرو وقت جهت مشاوره آنلاین با ما در تماس باشید و اطلاعات تکمیلی را در این باره به دست آورید.
دیدگاه کاربران