هوش هیجانی به معنای توانایی شناخت و مدیریت احساسات خود و دیگران است. این هوش عامل بزرگی در موفقیت فردی در زندگی و کار است. هوش هیجانی را می توان یاد گرفت و در خود تقویت کرد. هوش هیجانی (Emotional Intelligence) را می توان یکی از رایج ترین مد های مدیریتی دهه های اخیر دانست.
توانایی تشخیص احساس خود و فهم آنچه که به شما میگویند و تشخیص احساسات هوش هیجانی است که بر اطرافیان شما اثر می گذارد. هوش هیجانی درک از دیگران را نیز در برمی گیرد، زمانی که شما حس آنها را درک کنید این موضوع به شما اجازه می دهد تا روابطتان را به طور موثر مدیریت کنید.
روانشناسان از این آگاهی به عنوان هوش هیجانی یاد میکنند و حتی برخی از کارشناسان معتقدند که این نوع از هوش می تواند از ضریب هوشی، در موفقیت کلی فرد در طول زندگی مهم تر باشد.
تاریخچه هوش هیجانی
اگر بخواهیم تاریخچه هوش هیجانی را بر اساس به کار بردن این اصطلاح و ترویج آن بسنجیم و بررسی کنیم، می توانیم بگوییم هوش هیجانی با پیتر سالووی (Peter Salovey) و جان مایر (John D. Mayer) در سال ۱۹۹۰ آغاز شده و در ادامه توسط کسانی مانند دنیل گلمن و بار-اُن توسعه و رواج یافته است.
امروزه پس از گذشت سه دهه، موضوعاتی مانند کاربرد هوش هیجانی در مدیریت و رهبری سازمانی، از جمله مباحث شناخته شده و جا افتاده در بسیاری از دوره های MBA و مدیریت کسب و کار محسوب می شوند.
مولفه های هوش هیجانی از دیدگاه گلمن
خود آگاهی یا آگاهی از خویشتن:
اینکه نقاط قوت و ضعف خود، انگیزه ها و ارزش هایمان و نیز تاثیری را که روی دیگران داریم بشناسیم.
خودتنظیمی:
اینکه تکانه ها و انگیزه های لحظه ای و خلق خود را در وضعیت مختلکننده و مزاحم، کنترل کرده یا جهت آن ها را تغییر دهیم.
انگیزش و خود انگیزشی:
رسیدن به اهداف و موفقیت به صرف موفقیت به ما انگیزه بدهد و شکست، نتواند به سادگی انگیزه ما را بگیرد.
همدلی:
وضعیت احساسی دیگران را درک کنیم و بتوانیم از دریچه چشم آهنا جهان را ببینیم.
مهارت اجتماعی:
با دیگران رابطه ای صمیمی ایجاد کنیم تا بتوانیم آن ها را به سمتی که میل داریم سوق دهیم.
EI یا EQ کدام درست است؟
در متنها و سخنرانیهایی که دربارهی هوش هیجانی میخوانیم و میشنویم، دو اصطلاح EQ و EI هم زیاد دیده میشوند.
اصطلاح EI مخفف Emotional Intelligence است و از نخستین روزهایی که مفهوم هوش هیجانی مطرح شد، استفاده از آن رواج یافت. معمولاً نوشتهها و مقاله های رسمی، استفاده از EI را ترجیح میدهند.
اصطلاح EQ کمی تجاری تر است و به تقلید از ضریب هوشی یا IQ مخفف Intelligence Quotient ساخته شده است.
وقتی EI را به کار می بریم، منظور مان هوش هیجانی به شکل کیفی است (مثلاً به صورت کاملاً کیفی، از اصطلاحهای هوش هیجانی بالا و هوش هیجانی پایین، یا اهمیت هوش هیجانی حرف میزنیم، بدون اینکه منظورمان واقعاً مقدار عددی هوش هیجانی باشد).
اما اگر از EQ استفاده می کنیم، قاعدتاً منظورمان این است که هوش هیجانی را به شکل یک شاخص عددی مد نظر داریم. اگر شاخص واضح و پرسشنامه شفافی را تعیین نکرده باشیم و صرفاً مدام EQ را در برابر IQ قرار دهیم، میتوان گفت در حال استفادهی تجاری از این بحث علمی هستیم.
تشخیص هوش هیجانی با نشانه های ظاهری
افراد با EQ بالا:
ارتباط بین احساسات و نحوه رفتار را به خوبی درک می کنند.
در موقعیت های استرس زا آرام و خونسرد هستند.
آنها قادرند دیگران را برای رسیدن به یک هدف مشترک تحت تأثیر قرار دهند.
با افراد سرسخت با درایت و دیپلماسی برخورد می کنند.
افراد با EQ پایین:
این افراد اغلب احساس می کنند که سوء تفاهم به وجود آمده است.
زود ناراحت می شوند.
تحت تأثیر احساسات قرار می گیرند.
در قاطع بودن مشکل دارند.
کاربرد هوش هیجانی در مدیریت کسب و کار
از آنجایی که شخصیت هر فرد با دیگری تفاوت دارد، ایجاد این مسئله در محیط کار نیازمند تلاش مداوم است. هر کسی که تا به حال در یک محیط کاری رسمی کار کرده، می تواند اهمیت افزایش همدلی در این فضا را تایید کند. افراد با این ویژگی بالا می توانند یک محیط کار همدلانه ایجاد کنند. چند نمونه از کاربرد های هوش هیجانی در محیط کار در بخش زیر آورده شده است:
مردم بدون ترس از توهین، عقاید خود را با همکاران در میان می گذارند
شور و شوق کارمندان زمانی که ابتکارات جدید معرفی می شود، مشهود است.
انعطاف پذیری وجود دارد.
کارمندان خارج از محل کار زمانی را با هم می گذرانند.
مشارکت فعال در جلسات امری عادی است.
نشانه های افرادی که هوش هیجانی پایینی دارند
اغلب احساس می کنید که دیگران منظور شما را نمی فهمند و ناراحت و عصبانی می شوید.
از اینکه افراد به نظرات و یا شوخی های شما حساس هستند، متعجب می شوید و یا فکر می کنید واکنش زیادی را نشان می دهند.
فکر می کنید که نسبت به علاقه به کار، بیش از اندازه مبالغه صورت گرفته است.
از ابتدا نظر های خود را با قاطعیت می گویید و از آنها به شدت دفاع می کنید.
به اندازه ای که خودتان را در سطح بالایی از توقعات نگه می دارید، دیگران را نیز در این سطح از انتظارات قرار می دهید.
در بسیاری از مشکلات تیمی، همیشه عده ای را سرزنش می کنید.
برایتان آزار دهنده می شود وقتی دیگران انتظار دارند تا آنها را درک کنید.
چه کنیم؟
بازخورد بگیرید
مسألهای را که نمیدانید، نمیتوانید حل کنید. یکی از عناصر اصلی هوش هیجانی، خودآگاهی است و خودآگاهی این توانایی را به شما میدهد تا رفتارهای خود را در لحظه انجام تشخیص داده و با آگاهی انجام دهید. چه اینکه در ارزیابی ۳۶۰ شرکت کنید یا صرفا از چند نفری که رفتار شما را مشاهده میکنند، بپرسید، این مرحله برای افزایش درک شما از بایدها و نبایدهایی که انجام میدهید، ضروری است. تنها بهدنبال بهانههایی برای رفتار خود نباشید. زیرا منجر به شکست در هدفتان میشود. به جای این کار، به بازخورد گوش دهید، سعی کنید آن را بفهمید و انجام دهید.
از شکاف میان قصد و اثر آگاه باشید
کسانی که هوش هیجانی پایینی دارند، اغلب تأثیرات منفی حرفها و رفتارهای خود نسبت به دیگران را نادیده میگیرند. این افراد شکاف میان منظور خود و صحبتهایی که دیگران درک میکنند را نادیده می گیرند.
صحبتهای خود و دیگران را قطع نکنید
داشتن هوش هیجانی بالا به این معنی است که بهجای اینکه تنها واکنش صرف داشته باشید، میتوانید واکنش خود را نسبت به موقعیتها انتخاب کنید. اگر شما هم صحبتها و ایدههای دیگران را نصفه و نیمه قطع میکنید، دلیل این واکنش رفتاری بهخاطر عدم کنترل شما نسبت به بحث و یا ترس از اتلاف وقت است. به همین خاطر با تغییر رفتار تلاش کنید تا قبل از هر واکنشی به مانند دکمه توقف، این رفتار را اصلاح کنید.
خود را جای دیگران بگذارید
اغلب افراد به شما میگویند که خودتان را جای آنها بگذارید تا همدلیتان که یکی از عناصر هوش هیجانی است، افزایش یابد، اما شما نمیتوانید احساس خود را نادیده بگیرید. شما باید هر دو جنبه را ببینید، هم برنامه کاری خود را بدانید و هم موقعیت طرف مقابل را درک کنید. دیدگاه خود را به این شکل تغییر دهید: «این موارد نگرانیهای من هستند و من دغدغههایم را میگویم، اما میخواهم نگرانی و دغدغه شما را هم بشنوم.»
برای دسترسی سریع به مشاوره روانشناسی آنلاین یا حضوری می توانید برای رزرو وقت مشاوره با شماره های مرکز مشاوره زرین فر تماس حاصل نمایید.
دیدگاه کاربران